189- یک زندگی جدید ...
چیزی نمونده که بشه یک ماهفقط یکی دو روز دیگه مونده ...از وقتی اومدم اینجا کارهای مختلفی انجام دادممسائلی رو تجربه کردم که تا به حال نکرده بودمکلا تا به حال تنها زندگی کردن رو تجربه نکرده بودم کهحالا...
View Article190- من از اون آسمون آبی میخوام ...
من از اون آسمون آبی میخوام من از اون شبهای مهتابی میخوام دلم از خاطره های بد جدا من از اون وقتها یه بیتابی میخوام من از اون وقتها یه بیتابی میخوام من از اون آسمون آبی میخوام من از اون شبهای مهتابی...
View Article191- یه روز جالب ....
امروز روز بسیار عجیبی بود ...ساعت حدود 4.5 صبح با ترس از خواب پریدمیه خواب خیلی بد دیده بودمانقدر بد بود که از خواب پریدمکلی نگران محمد شدمآخه خوابم راجع به اون بودبهش sms زدم که اگه حالش خوبه بهم یه...
View Article192- پارسال این روزا ...
امروز یه مطلب جالبی رو دیدماز یه عده پرسیده بودن:پارسال این موقع کجا بودی؟چه کار میکردی؟از کی بدت میومد؟کیا رو دوست داشتی؟و و و . . .خیلیا جواب داده بودن و من با اینکه طول کشید ، همه جوابها رو...
View Article193- سالگرد وبلاگم ...
دیرزو ، 23 مهر 1390 ، اولین سالگرد وبلاگم بود ...اولین پستی که گذاشتم این بود :http://ghaabekhatereh.blogfa.com/post-1.aspxهنوز هم میگم ،از دوست خوبم "نسیم" واقعا ممنونم که این فکر و ایده رو به من داد...
View Article194- آیه های بارونی ....
هوا هر وقت که بارونیست تو فکر من چراغونیست پرم از خاطرات تو همونایی که میدونی مگه یادم میره یکدم تا هر وقتی که من زندم تو بانی یه مُشت شعری هم الان هم در آیندم دلم میخواد بیام پیشت بذارم سر روی دوشت...
View Article195- آماده شدن برای زمستان در مونترآل ...
واااااااااااااااای خدای من ... چقدر سخته سر کردن بدون اینترنت !!!! ۳ روزه اینترنت درست و حسابی ندارم دارم دق میکنم حالا بگذریم .... ........................................ داریم کم کم به فصل سرما...
View Article196- اتاق مطالعه بابا ...
دیروز داشتم عکسای قدیمی که اسکن کرده بودم رو نگاه میکردم یه عکس بینشون بود که تولد بابا رو تو اتاقش گرفته بودیم اتاق رو که دیدم ، خیلی از خاطرات واسم زنده شد یادم میاد بابا بزرگترین اتاق خونه رو داشت...
View Article197- دلتنگی ...
دلتنگی چه کلمه بدیه از این کلمه متنفرم ... اما چه میشه کرد که پیش میاد بدون اینکه بخوای پیش میاد ... و گاهی خیلی عذاب آور میشه گاهی زود میتونی باهاش کنار بیای و زود فراموشش کنی اما امان ... امان از اون...
View Article198- چقدر سرم شلوغه ...
چند هفته ای هست که سرم حسابی شلوغه فقط زمانی از خونه میرم بیرون که بخوام برم سر کلاس یعنی فقط ۲ روز در هفته اونم فقط مسیر خونه تا دانشگاه و بالعکس ... خیلی زندگی داره تکراری میشه حوصله م داره حسابی سر...
View Article199- باغ من ...
باغ من آسمانش را گرفته تنگ در آغوش ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش باغ بیبرگی، روز و شب تنهاست، با سکوت پاک و غمناکش ساز او باران، سرودش باد جامهاش شولای عریانیست ور جُز اینش جامهای باید، بافته...
View Article200- افطاری زمان دانشجویی ...
امروز شعری رو خوندم که یکی از دوستانم در جایی نوشته بود "گر چه مستیم و خرابیم چو شبهای دگر بازکن ساقی مجلس سر مینای دگر امشبی را که درآنیم غنیمت شمریم شاید ای جان نرسیدیم به فردای دگر" وقتی این شعر رو...
View Article201- پاره ای از اصطلاحات "طنز" ...
Keyboard : چه کسی برنده شد؟ Communication Board : کامیون کی شن ها رو برد؟ Morphine : باید بیشتر فین کنی MissCall : دختر نا بالغ را گویند Freezer :حرف مفت Suspicious : به لهجه اصفهانی: ساس از بقیه ی...
View Article202- دلم گرفت ...
دلم گرفت اي هم نفس پرم شکست تو اين قفس تو اين غبار . تو اين سکوت چه بي صدا . نفس نفس از اين نامهربوني ها دارم از غصه مي ميرم رفيق روز تنهايي يه روز دستاتو مي گيرم تو اين شب گريه مي توني پناه هق هقم...
View Article203- این روزهای من ...
مدتهاست ننوشتم دلم تنگ شده واسه نوشتن تو "قاب خاطره" خیلی وقتها ماجراهایی پیش میاد که جون میده واسه نوشتن اما یا وقت ندارم که بنویسم یا اینکه حوصله نوشتن ندارم آخه تایپ کردن کلا کار وقت گیریه و باید...
View Article204- دل اسیره ...
مي دوني دل اسيره اسيره تا بميره مي دوني بدون تو دلم آروم نگيره مي دوني دلتنگ تو نموده آهنگ تو ولي بيهوده جويد بسي بيهوده پويد به من بگو بي وفا حالا يار كه هستي خزان عمرم رسید نوبهار كه هستي ميخوام...
View Article205- آب زنید راه را ...
آب زنید راه را، هین که نگار می رسد مژده دهید باغ را، بوی بهار می رسد راه دهید یار را، آن مه ده چهار را کز رخ نور بخش او، نور نثار می رسد چاک شده ست آسمان،غلغله ای ست در جهان عنبر و مشک می دمد، سنجق...
View Article206- جشن تولدم در مونترآل ...
دیروز ۱۹ فوریه برابر با ۳۰ بهمن سالگرد پا گذاشتن من به این دنیا بود چون اولین سالی بود که سالگرد تولدم رو دور از خانواده و تنها بودم تصمیم گرفتم جشن کوچیکی بگیرم و دوستانم رو در شادی خودم سهیم کنم از...
View Article207- رقابت سکون ندارد ...
کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست بالای سرش را نگاه کرد تعدادی میمون را دید که کلاه ها را...
View Article208- سال نو مبارک ...
امروز جمعه است ۱۸ فروردین و من تا به امروز وقت نکردم که بیام و سال نو رو به دوستانم تبریک بگم وقتی تو کشور خودت نباشی همینه دیگه اینجا که عید نوروز حالیشون نمیشه تعطیل که نیستن هیچ ، کلی هم کار بهمون...
View Article
More Pages to Explore .....